سلام آقا نیکان
پس چرا صبح نیومدی؟ ما منتظریم ادامه پستتو بنویسی...
اما من تا همینجاش میخوام چند تا نکته بهت بگم ...
اولا من فکر میکنم باتوجه به سنی که الان شما در اون قرار داری (17-18 سالگی) ، این افکار کاملا طبیعیه، چون سنی هست که از ذوره نوجوانی داری به ذوره جوانی پا میذاری...
یکم احساس پوچی... اینکه از کجا اومدم... دارم به کجا میرم... هدفم چیه... زندگی، ذین، تحصیل چه نقشی در زندگیم داره... نگرانی بیشتر درمورد ظاهرت... و...
همه ی این افکار و سردرگمی که برات پیش اومده طبیعیه و برای همه تو این سن وجود داره، و به این خاطره که شخصیتت داره شکل میگیره و مسیر زندگیت داره کم کم مشخص میشه
درمورد مشکلاتی که تو زندگیت داشتی... باید بگم زندگی که بی مشکل نمیشه! همه یه مشکلاتی با خانواده، اطرافیان یا دوستانشون دارن، مشکل مالی هم همینطور...
اینا هیچکدوم دلیل نمیشه که دید منفی به زندگی و کشورت و دینت پیدا کنی، یه پسر جوون و سالم به سن تو باید سعی کنه قوی تر باشه و دید مثبت تری نسبت به زندگی داشته باشه
همین مشکلات ریز و درشت زندگیه که آدم را میسازه دیگه و باعث میشه تجربه کسب کنیم و پیشرفت کنیم ...
خودکشی؟؟؟ یعنی اینقدر زندگی برات بی معنیه؟ هر مشکلی یه راه حلی داره، صورت مسئله را پاک کردن که هنر نیست
من فکر میکنم زیادی داری سخت میگیری نیکان،
راستی خوبه عکست را هم گذاشتی که آدم به اشتباه نیفته، چون اینجور که تو نوشتی هرکی باشه فکر میکنه اووه حتما یه پسر خیلی چاق و زشته!
ماشالا تیپت که خیلی هم خوبه، تازه ورزش کنی بهترم میشه، و من مطمئنم استعدادهای زیادی هم داری فقط هنوز بهش پی نبردی...